ایران

تاریخی

ایران

تاریخی

آیین بدرود با گذشتگان در میان زرتشتیان


دین یا استورههای هیچ ملتی را نمیتوان جدا از بافت تاریخی آن دریافت . بنابراین لازم است
برای شناخت استورهها و باورهای کهن ایرانیان نخست تاریخ ایران را بکاویم.
در گذشتهی بسیار دور اقوامی که اکنون در اروپا و ایران و هند زندگی میکنند همگی به یک
گروه بزرگ تعلق داشتند که نام کنونی آنها هند و اروپایی نهاده شده است. آریاییان به عنوان
بخشی از این مجموعه اقوام، راهی جنوب شرقی شده و در گروههای کوچک در فلاتهای
ایران و هند ساکن شدند و این زمان را به هزارهی دوم و اول پیش از میلاد نسبت میدهند.
( (هنیلز، شناخت اساطیر ایران، ص 13
دین قوم هندوایرانی در مجموعهای از سرودهای باستانی هندی بهنام ریگودا و سرودهای
باستانی ایرانی به نام یشتها حفظ شده است.
این دین بازتابی است از شیوهی زندگی آنان که از زیبایی طبیعت لذت میبردند و در عین حال
از خشم و دشمنی آشکار طبیعت در هراس بودند .خدایانشان یا بهصورتهای شخصیتیافتهای
از آرمانهایی مانند “راستی”اند یا پدیدههایی طبیعی چون طوفان یا قهرمانان ماجراجو مانند
ابیذره و کرساسپه ( گرشاسب)که دیوان تهدیدکنندهی بشر را نابود میکنند.
با وجود تغییراتی که در باورهای اصیل این اقوام بهتدریج رخ داده، هنوز میزان نفوذ این
استورهها بر آیینها و آداب و باورهایشان بهخوبی مشهود است از جمله این آیینها، استورهی
آیین و نمادپردازی و مراسم مربوط به درگذشتگان و روان نیکان و بدان است.
پس از درخشش دین یکتاپرستی و آیین ستایش و نیایش اهورامزدا، خداوند یگانه و هستیبخش
دانا، با وجود گسترش آموزههای زرتشتی در سرتاسر این سرزمین هنوز برخی میراث
گذشتگان با چندوچونی تغییرات حفظ شده و میتوان رد پای استورههای باستان این قوم را در
لابهلای مراسم و آیینهای روحانیشان یافت.
از جمله استورههای زرتشتی میتوان به استورهی نیروی خیر و شر، استورهی آفرینش،
نخستین پدر و مادر بشر و …و استورههای مرگ و پایان جهان اشاره داشت که امروزه
بهشکل تلفیقی از باورهای پیش زرتشتی با آموزههای دینی زرتشتی درآمده است.
زندگی پس از مرگ
پس از مرگ روان به مدت سه شب پیرامون تن میگردد . بر اساس باور به سه پایهی دینی
اندیشه و گفتار و کردار نیک ، اعتقاد است که روان در شب نخست به سخنانش در زندگی
میاندیشد و به ترتیب در شب دوم به اندیشهها و شب سوم به کردههایش فکر خواهد کرد و این
سه شب روان آرزوی یکی شدن با تن را دارد.
در این مدت دیوان آزاردهنده مدام روان را میآزارند و این سروش دادگر است که به پشتیبانی
روان میشتابد. این میسر نخواهد شد مگر با نیایشها و مراسمی که بازماندگان برای درگذشته
برپامیدارند.در سپیدهدم روز چهارم داوری روان در برابر دیدگان مهر و سروش و رشن
آغاز میگردد.گرایشی به هیچ سو نیست ، نه به سوی توانگران و نه درویشان.دربارهی هر
انسانی کاملا بر پایهی رفتار او در زمان زندگیاش داوری میشود. پس از تعیین بهشتی ،
دوزخی یا همیستگانی( برزخی)بودن روان، پلی بهنام چینوت آشکار میشود با دو رو، برای
راستکاران عریض و آسانگذر و برای بدکاران بهصورت تیغهی تیزی مانند تیغ شمشیر.
گفتهشده که هم بدکاران و هم راستکاران با مانعی روبرو میشوند و آن رودخانهای است که از
اشکهای سوگواران درست شده است.زاری و گریهی بیش از اندازه رودخانه را به طغیان
میآورد و عبور از پل را برای روان دشوارتر میکند.زرتشتیان اینگونه است که زاری و
مویهی بیش از اندازه را نادرست میشمارند زیرا آن کار به سلامتی سوگواریکننده آسیب
میرساند و به حال درگذشته نیز فایدهای ندارد. آنچه از سوی زرتشتیان مفیدتر است برگزاری
آیینهای درست برای درگذشته و خواندن سرودها و نیایشهای روحانی است زیرا این آیینها
موجب آسایش فراوانی برای روان درگذشته و آرامش فکری ماندگان است.
زرتشتیان همواره با این باور و اندیشهی اخلاقی زندگی میکنند که مجازات روان هیچگاه ابدی
نیست و تنها آرمان از هر پاداش و کیفر، بازسازی و اصلاح است. و رنج جاودانه در دوزخ
نمیتواند سازنده و بازسازیکننده باشد. بدینترتیب دوزخ روحانی زرتشتی موقتی است و در
آن روان نتیجهی کردار خود در طی زندگی را متناسب با آن دریافت میکند و با پیروزی
نهایی نیکی بر بدی ، هماروانان از بهشت و دوزخ و همیستگان برانگیخته شده و به سرمنزل
نهایی یعنی درگاه خداوندی رسیده و با او یکی میگردند .
زرتشتیان احساس میکنند که با مردگان در ارتباطاند و از آنها دعوت میکنند تا در جشنهای
زندگان، نه در غم بلکه در شادیهای جمعی، “ برای شادی روان”شرکت جویند.حتی تا چندی
قبل مراسمی بهنام شمع و لگنری در هنگام درگذشت فرد و در سیروز پس از درگذشت وی
در روستاهای زرتشتینشین یزد برگزار میشد و زندگان بدن درگذشته را پس از پاکیزگی با
ساز و دهل و کرنا بهسوی دخمه یا برج خاموشان برده و پیشاپیش وی سینی بزرگ مسی
تزیینشده با شمعهای روشن حمل میکردند و او را با نور و سرور بهسوی جایگاه ابدیاش
راهنمایی میکردند و آنرا آغاز زندگی جاودان برای روان دانسته و این زندگی جدید را برای
روان درگذشته جشن گرفته و بهجای سوگ و شیون به شادی روحانی مبدل میکردند. ( نقل از
خانم دکتر مزداپور و خانم گلبایی خوبچهر و شهناز سرخابی)
مری بویس در کتاب بنیادهای خیریه زرتشتیان صفحه 247 گفته است:
پس از مدت زمانی که از مهماننوازی زردشتیان ایران برخوردار بودم به خود جرات دادم تا
از ایشان دربارهی احساس آنان برای مردگان بپرسم که آیا آنان هیچگاه جشنی برگزار میکنند
که همراه آن مراسمی برای مردگان نباشد. پاسخ آنان که با شگفتی ملایمی همراه بود این بود:
“ البته که چنین نیست ، ما همیشه میخواهیم که مردگان در شادیهایمان شریک باشند.”
اما جشنهایی در میان مراسم زرتشتیان وجود دارد که بهصورت ویژهتری مرتبط با
درگذشتگان است از آن جمله جشن فروردینگان ( فرودگ)است که پس از آغاز نوروز سومین
جشن زرتشتیان در سال جدید است.جشن نخست، زایش پیامبر در ششم فروردین ماه، جشن
دوم که منابع تاریخی کمتر به آن پرداختهاند روز هفدهم فروردین ماه برابر با سروش روز
است که نخستین ایزدی است که مردم را به ذکر و زمزمه فراخواند. بیرونی میگوید که
ایرانیان باستان به هنگام نیایشها، ناچار از خوردن خوراکیهای تقدیسشده مراسم بودند از
اینرو نیایش را زمزمه میکردند یا بهاصطلاح زرتشتی باج یا واژ میگرفتند. با رسیدن این
جشن هوا خنک و مطبوع و آبها گواراست و زمان خوشی و خرمی فرامیرسد که با بهار
همراه است.
اما سومین جشن در این ماه در روز نوزدهم از جشنهای مهمی است که آیینهای آن مرتبط با
گرامیداشت روان درگذشتگان است.گویا در دورهای از تاریخ که سال نو با آذر ماه آغاز
میشده ایام فروردگان در پایان آبان ماه قرار داشته که اینک در پایان سال بوده و این جشن نیز
مرتبط با این ایام است.
امروزه نیز چون گذشته در جشن فروردینگان که به پاسداشت فروشی درگذشتگان برگزار
میشود زرتشتیان بر سر آرامگاه درگذشتگان رفته و در کنار موبدان به نیایشخوانی (موسوم
به آفرینگان)و داد و دهش و روشنکردن شمع و سوزاندن بوی خوش و پذیرایی با
(11- خوراکیهای ویژه میپردازند .( آذرگشسب، بیتا، ص 12
اما دوران فروردگان که برابر است با ده روز پایانی سال، از کهنترین جشنهای ایرانی است.
در باورهای ایرانیان باستان، هر آفریدهی نیک نیرویی پیشبرنده در خود نهفته دارد که پیش از
زایش وی در آسمانها و همراه ایزدان و امشاسپندان است و پس از مرگ نیز از تن جدا و با
همان ویژگی نخستین، بیهیچ تأثیری از اعمال و کردار آدمی به عالم مینوی برمیگردد. این
نیرو که فروهر یا فروشی است هرسال در آستانهی آغاز سال نو به خانهی خود بازمیگردد.
واژهی فرودین نیز برگرفته از همین واژه است و بنابراین فرودین ماه فروشیها و فروردگان
جشن منسوب به آنهاست.
این ایام را - که جشن گاهنبار ششم یا جشن آفرینش انسان هم در آن واقع است – در ایران
باستان در گسترهای وسیع جشن میگرفتند. این جشن که از جمله آیینهای پیشواز رفتن نوروز
است همچون روزگار گذشته در میان زرتشتیان ایران بهصورت پاککردن خانهها، پوشیدن
رخت نو و عطرآگینکردن خانه و خواندن نیایشها و سرودهای دینی برای پذیرایی
فروشیهای درگذشتگان برگزار میشود و بهنظر میرسد خانهتکانی پیش از نوروز بازماندهی
همین رسم باستانی باشد.
برگرفته از:
. -1 هنیلز،جان.شناخت اساطیر ایران. ترجمه ژاله آموزگار، احمد تفضلی.تهران: 1377
. -2 بهرامی، عسگر.جشنهای ایرانیان. تهران:دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1383

جایگاه زنان در ایران باستان

از آغاز زندگی بشری، هر کجا که مردان بودند، زنان نیز دوشادوش آنان در فراهم کردن امکانات برای زندگی بهتر و آسوده تر گام برداشته اند.

زن و مرد همواره، همگام و همراه با هم زیسته و جدا کردن زن از مرد و یا برتری نهادن بر دیگری شایسته و بایسته نیست.

در معتبرترین اسناد تاریخی و در اوستا می خوانیم که زن در زندگی فردی و اجتماعی، پیوسته همیار و هم رتبه مرد بوده اند. زن های ایرانی همچنین چوگان بازی و اسب سواری، تیراندازی و رزم آوری و همانند آنها، همراهو همدوش مردان بوده اند.

زمانی که قوم بشر با فرهنگ و تمدن آشنا نشده بود. از آنجا که مردان از نگر نیروی بدنی برتر از زنها بودند و زندگی در جنگل ها و رویارویی با جانوران درنده و کوشش برای دستیابی به خوراک و نیز زورآزمایی در جنگ های قبیله ای با کاربرد نیروی بدنی انجام گرفت، مردان جایگاهی برتر داشتند ولی از هنگاهی که بشر با تمدن و فرهنگ آشنا شد، حقوق و ارزش های زن ومرد، در میان ملت های با فرهنگیسکان و برابر گردید.

پیشینه های تاریخی نشان می دهند، که در دوره های پیشین و در میان ملل باستانی جز در ایران و مصر با زنان مانند بردگان رفتار می شده است.

آشوریان، کلدانیان، سومری ها و چینی ها، برای زنان ارزش چندانی نمی شناختند. در هندوستان نیز تا زمانی که اندیشه و فرهنگ آریایی جاری بود، حقوق زن و مرد برابر بود و دختران در گزینش همسر آزاد بودند، اما همین که اندیشه م فرهنگ آریایی در آن سرزمین به سستس گرایید، زنان حقوق و آزادی های بشر و زاینده بزرگترین فلاسفه جهان بود و نیز در روم، زنان از حقوق بایسته برخودار نبودند حال آنکه در مصر و ایران، ملکه هایی مانند «نیتوکریس» و «هتشپسوت» در مصر و «پوراندخت» و «آذرمیدخت» در ایران به جایگاه فرمانداری دست یافته اند.

به هر روی، جایگاه زن ایرانی چه در دوره زرتشت و چه پیش از آن، پیوسته والا و ارزشمند بوده است. ولی زرتشت در تثبیت جایگاه ویژه زن و احترام او در اجتماع ، به اصلاحات و اقدامات تازه و سازنده ای دست زد. وی این گاه پوینده را هنگامی برداشت که در دیگر سرزمین ها زن از آزادی محروم بود و پدر برای او تصمیم می گرفت. روشی که او در گزینش همسر برای دختر جوانش «پورچیتا» در پیش گرفت، نماد آزادی و ارزش زن در ایران باستان است. هات پنجاه و سوم در یسنا به ازدواج دختر زرتشت ویژگی داده شده است. زرتشت در مراسمی که برای زناشویی دخترش ترتیب داده شده و دختران و پسران جوان در آن حاضرند، سخنانی می گوید که چکیده آن چنین است : «سپنتاترین و پاکیزه ترین روش زندگی، درست اندیشی، درست گفتاری و درست کرداری است. من چون از فروزه های مزدا پیروی کردم، خداوند به من زندگی و نام جاودان بخشید و به همه کسانی که پندار نیک – گفتار نیک و منش نیک داشته باشند این موهبت را ازرانی خواهد داشت.»

«و اینک تو ای پورچیتا که از دودمان سپنتمان و جوانترین دختر زرتشت هستی، من از روی پاکدلی و نیک منشی، «جاماسب» را که از جوانان برجسته، نیک اندیش و والامنش است را برای همسری تو پیشنهاد می کنم و او را شایسته می دانم ولی از تو درخواست دارم تا در این اندیشه و خرد خود را به کار ببری و هر گاه به درستی دانستی که او شایستگی همسری ات را دارد، آنگاه او را شریگ زندگی ات گردان.

روش سپنتای همسر گزینی آزاد از سوی دختر، بخشی از فرهنگ ایرانی بوده. زن در دوران باستان، دارای اراده آزاد بوده و درخواست هایش مورد احترام قرار گرفته. در همان زمان که در ایران، زن، آزاد و والا و با ارزش به شمار می رفت، در یونان،رم و هند باستان که پدر میل داشت همسرش فرزند پسر زایش کند، زنانی که چند بار فرزند دختر به دنیا می آورند. در رم باستان نیز زنان جوان وسیله عیاشی مردان و زنان سالخورده خدمتگزار آنان بودند.

تاریخ نشان می دهد که در تمام دوره های امپراتوری روم، هیچ گاه زنی به مقامی بالا دست نیافت، در حالی که در ایران باستان، زنان از جایگاه والای فردی و اجتماعی برخوردار بودند حتی در اروپای پیشرفته سده بیستم نیز زن از حقوق بایسته برخوردار نبود. مثلا فرانسه جایگاه زنان آنچنان پست بود که در سال 1786 میلادی در پاریس «ماری آنتوانت» فرمان داد در کمیسیونی بررسی کنند که آیا زنها هم انسانند و اگر چنین است تا چه اندازه می توانند از حقوق انسانی برخوردار شوند. کمیسیون نامبرده در گزارش خود نوشت: «زن هم انسان  و در ردیف مرد قرار نمی گیرد. زن برای خدمت به مرد آفریده شده است.»

هنری هفتم، پادشاه پنج زنه انگلستان، خواندن کتاب مقدس را برای زنان ممنوع کرد و در سده نوزدهم، زنها آنچنان بی اعتبار بودند که دو زن نویسنده با نام مردان منتشر نمودند.

حتی در نیمه سده بیستم و در جنگ دوم جهانی در انگلستان، زن از حقوق کامل انسانی برخوردار نبود و هر گاه دو نفر زخمش می شدند که یکی مرد و دیگری زن بود. ردمان مرد را یرتری می دادند و اگر مثلا تختخواب برای هر دو نفر موجود نبود زن از درمان محروم شده وی می مرد.

و اما در ایران، و در همه آموزش های زرتشت نشانی از برده و بردگی نمی یابیم. زن مرد به گونه یکسان ارث می برندو زن مانند مرد در دادگاه گواهی می دهد. در فرهنگ ایرانی، سخنی از چند زنی و چند شوهری در میان نیست.

بر پایه نوشتارهای پژوهشگرانی برجسته چون پروفسورگیل اشتاین و دکتر دیوید استروناخ و پروفسور ریچارد فرای و پروخفسور شاپور شهبازی، داریوش هخامنشی برای برپا کردن کاخ های پارسه از نیروی زنها بهره برداری می کرده است. در یکی از کتیبه های بدست آمده، نوشته شده که در هنگام بنا کردن کاخ ها زنی سرپرست یک صد نفر کارگر مرد بوده و یا زنی بر پایه مهرت کاری حقوق برابر سه مرد را دریافت می کرده. در کتیبه دیگری آمده که زنها کارگر باردار در ساختن پارسه از حقوق برای استراحت و بارداری بهره برده اند.

در کتاب دینکرد آمده است، زنانی را که دارای تحصیلات قضایی هستند باید بر مردان برتری داد و جایگاه های دادگستری را در اختیار آنان قرار داد. در دوره اشکانیان، شاه انتخابی بود و شورای خانواده که زنها نیز ددر آن شرکت داشتند می توانستند با همکاری بزرگان و سالخوردگان «مجلس سنا» اختیارات شاه را محدود سازند. ساسانیان نیز از همین شسوه بهره می جستند.

دز آیین زرتشت می بینیم که از شش امشاپسند و یا فرشتگان جاودان در دستگاه آفرینش و اهورایی، به گونه برابر 3 مرد و 3 زن بوده اند.

نام سه مرد از فرشتگان ،بهمن، اردیبهشت و شهریور و نام سه ایزد بانو خرداد ( نمونه رسایی و شادی و امرتات یا امرداد (جاودانگی و فناپذیری) و سپندارمز آرتایتی (مهر و مهرورزی – بردباری و فروتنی می باشد.

و اینک در پایان این نوشتار به فهرستی از نام برخی از زنان نامدار ایرانی و جایگاه والای آنان به ترتیب الفبا اشاره می شود.

1-آتوسا: این بانوی نامدار ایرانی در زمان پادشاهی داریوش بزرگ ملکه 28 کشور آسیایی بوده است. هرودوت از او به نام شهبانوی داریوش بزرگ یاد می کند و می نویسد، او برای داریوش، همیار و هم اندیشه و پشتوانه روانی مهمی بوده و چند لشگر کشی به فرمان او انجام گرفته است.

2-آذر آناهید: این بانوی ایرانی در زمان شاپور اول بنیانگزار دودمان امپراتوری ساسانی، سرملکه، ملکه های امپراتوری ایران بوده است، نام و ارزش خدمات دولتی او، بارها از کتیبه های بدست آمده از استان فارس ذکر شده است.

3-آرتادخت: این بانوی ایرانی، در زمان پادشاهی اردوان چهارم اشکانی، وزیر خزانه داری و امورمالی ایران بوده است. دیاکف، خاور شناس روس می نویسد، آرتادخت بانوی با کفایت و کاردانی بود که سیستم مالیاتی را اصلاح کرد و اقتصاد را رونق بخشید.

4-آرتمیس: این بانوی نامدار، دختر لیک رامیس، نخستین و یگانه دریا سالار در 480 سال پیش از میلاد، با فرماندهی 5 کشتی خشایارشاه، پادشاه ایران را در نبرد سالامین یاری کرد. او ملکه هالیکارناس در سرزمین لیدی از ساتراپ های امپراتوری هخامنشیان بود. تارخ نویسان یونان او را در زیبایی – متانت و کاردانی سآمد زنان روزگار نامید اند.

5-آریاتس: از سرداران نامدار و دلاور هخامنشی است.

6-آزرمیدخت: وی دختر خسروپرویز و سی و دومین پادشاه ساسانی بود که در تخت پادشاهی تکیه زد و بر چنین کشوری فرمانروایی کرد.

7-پرین: دختر کیقباد و از دانشمندان به نام زمان خود بود. وی در 924 یزدگردی هزاران برگ از اوستا را به زبان پهلوی برگردانید. او کتاب های دیگری نیز نوشت که به باور نویسندگان در یورش اعراب و آتش سوزی های آن زمان از میان رفته است.

8-پورانداخت: دختر خسروپرویز بود که پس از شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر کرسی پادشاهی نشست و بر بیش از 10کشور آسیایی فرمانروایی می کرد. او افراد تهی دست را خطاب قرار داد و گفت: اکنون که من بر تخت پادشاهی نشسته ام، سوگند می خورم که در رفاه و آسایش همگان بکوشم و میان گروه ها یگانگی به وجود ورم. من کسانی را که دستشان تهی است یاری خواهم دادو کوشش خواهم کرد که هر فرد ایرانی به سهم خود دست یابد. بزرگترین اندوه برای من آن است که در سرزمین های این کشور فردی نیازمند و تهی دست باقی بماند.

9-زرابنو: این بانوی رزم آزما و دلیر، دختر رستم و خواهر بانو گشنسب بوده است. او سوارکاری ماهر بود که در نبرها دلاوری بسیار نشان داد. برپایه نوشتارهای تاریخ نویسان وی، زال، آذر برزین و تخوار را از زندان نجات داده است.

10-کایاندان: این بانوی ایرانی، همسرکوروش بزرگ بوده که در کنار همسرش بر 28 کشور آسیایی فرمان می رانده است. پس از در گذشت او کوروش بزرگ همسری انتخاب نکرد و تا هنگام مرگ، بدون همسر زندگی گذرانید. و زمانی که لشگریان کوروش زیباترین زن آسیا به نام پانته آ را به او هدیه کردند. حاضر نشد به او نگاه کند و دستور داد از او مراقبت کنند و او را به همسرش تحویل دهند.

11-گردآفرید: از بانوان سلحشور ایرانی است که فردوسی از او به عنوان دلیر و رزمآزما یاد می کند. او لباس مردانه پوشید و با سهراب نبرد کرد.

12-گردیه: این بانوی دلاور خواهر بهرام چوبینه، زنی سلحشور و جنگاور بوده است. فردوسی او را از همسران خسروپرویز می داند که از خود دلاوری های بسیار نشان داده است.

13-بانو گشنسب: وی خواهر زربانو و دختر رستم است که نامش در برزونامه و بهمن نامه بسیار آمده است. از وی چکهمه هایی بر جا مانده که نسخه های آن در کتابخانه ملی پاریس و کتابخانه ملی بریتانیا موجود است.

14-بنابر نوشته های کتاب دینی بندهش، هلاله یا (همای چهرآزاد) هفتمین پادشاه دودمان کیانیان بوده. این پادشاه کاردان و دادگستر، سی سال با دادگری و مردم دوستی پادشاهی کرده.

15-یوتاب: این بانوی دلیر از سرداران نامدار و خواهر آریوبرزن، فرمانده نامدار ارتش داریوش سوم بوده است. وی همراه برادرش در نبرد با اسکندر مقدونی شرکت داشته است. تاریخ نویسان گفته اند از 20سال قبل از میلاد تا 20سال بعد از میلاد فرمانروای آتروپاتان (آذربایجان) بوده است. این خواهر و برادر یعنی (یوتاب و آریوبرزن) هر دو در راه میهن جان باختند و نام نیکی از خود به یادگار نهادند.

16-ماندانا: ماندان یا ماندانا در لغت به معنی شاه بوی عنبر سیاه، دختر آژی دهاک آخرین پادشاه ماد که همسر کمبوجیه پدر کوروش بزرگ شد و از این وصلت کوروش متولد گردید. او تربیت و نیز انتقال قدرت به کوروش بزرک سهم بسیار موثری داشت. ماندان اولین مدرسه جمعی که در آن برگزیدگانی از پسران بودند بنیان نهاد که خود شخصا بع دانش آموزان این مدرسه درس حقوق و قانون را می آموخت و به کوروش می آموخت که باید پایه واساس ظلم و بیدادی را ویران نماید و در هر حال یار و همیار زیردستان باشد. در این مدرسه فنون سوارکاری و تیر اندازی و نبرد آموزش داده میشد.

17-شیرین: شاهزاده ارمنی و برادر زاده و جانشین بانو فرمانروای ارمنستان و زنی خردمند که همسر وفادار خسروپرویز بود. در آن زمان ارمنستان یکی از شهر های کوچک ایران و شاه ارمنستان زیر نظر شاهنشاه ایران بود. خسروپرویز و شیرین حماسه ای از خود ساختند که همیشه در تاریخ مانگار ماند. شیرین از خسرو چهار فرزند به نام های نستور، شهریار، فرود و مردانشه بدنیا آورد ة هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند. داستان عشق او وخسروپرویز و دلدادگی او و فرهاد در ادبیات ایران مشهور است. پس از این که خسروپرویز بدست افسری جوان به نام مهرهرمز (که پدرش مرزبان نیم روز «بابل و عراق» بوده و دو سال پیش از این واقعه، به دست خسروپرویز مجازات شده بود) کشته می شود، به پسرش شیرویه گفت که من به عنوان ملکه ایران باید بهترین مراسم سوگواری را برای پدرت خسروپرویز بجا آورم و در حالی که زیباترین لباس و آرایش را داشت با متانت به همراه موبدان و بزرگان به تشیع جنازه خسروپرویز پرداخت. پس از انجام مراسم از حاضران خواست که اورا برای آخرین وداع با جنازه همسرش تنها بگذارند در آن هنگام با خنجری در کنار جسد همسرش، خود را کشت.   

                                                                         به کوشش هما ارژنگی  

آیا می دانید؟

 

- آیا می دانید: اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت 40 سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد.

- آیا می دانید: کمبوجیه فرزند کوروش به دلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و اینکه فرعون به جای عذرخواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود، با 250هزار سرباز ایرانی در روز 42 از بهار 525 قبل از میلاد به مصر حمله کرد و بدلیل آمدن قحطی به مصر مقدار بسیار زیادی غله وارد مصر کرد. اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان می دهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.

- آیا می دانید: داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالت های ایران مه در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار 520 قبل از میلادتاج شاهنشاهی ایران را بر سر نهاد و برای همین مناسبت 2 نوع سکه طرح دار با نام داریک (طلا) سیکو(نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پول های جهان شد.

- آیا می دانید: داریوش کبیر طرح تعلیمات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فینیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت.

- آیا می دانید: داریوش بزرگ هخامنشی در پائیز و زمستان 518-519 قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آنرا با کمک چندین تن از معماران مصری به روی کاغذ آورد.

- آیا می دانید: کورش بعد از تصرف بابل 250هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد.

- آیا می دانید: داریوش بزرگ در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کوروش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احدات کرد که از خراسان به مغرب چین می رفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت.

- آیا می دانید: داریوش بزرگ برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیابوده 25هزار کارگر و به صورت 10ساعت در تابستان و 8ساعت در زمستان به کار گماشته بوده و به هر استاد کار هر روز یک بار یک سکه طلا (داریک) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن- کره- عسل و پنیر می داده است و هر 10 روز یک بار استراحت داشتند.

- آیا می دانید: داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزذ می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب می شده. این در حالی است که در همان زمان در مصرکارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است.

- آیا می دانید: تقویم کنونی (30 روز) به دستور داریوش پایه گذاری شد و هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی «دنی تون» بسیج کرده بود. بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیلی بوده و در طول سال دارای 5 عید مذهبی و 31 روز تعطیل رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است.

رویای دست نیافتنی کراسوس

سال 53 پیش از میلاد، ورود کراسوس سردار رومی به حران، برای جنگ با ایرانیان

                                                                                      فرانک تیمساری

به کنار میزم رفتم و کره زمین را برداشتم، به نقشه ایران نگاه کردم. کره را چرخاندم و آن وهم چرخید و چرخید و هر بار تندتر از پیش، مرا به سفر برد، به گذشته ای دور، سالنامه، بهیر سال 53 پیش از میلاد را نشان داد و در همان جا ایستاد تا باز زبان بگشاید، از رشادت ها بگوید و جانفشانی ها و آنچه که کردند تا این مرز و بوم بماند و به آیندگان برسد، رویداد اینچنین آغاز شد: سردار رومی، کراسوس، پیشاپیش سپاه ایستاده بود، به دور دست ها و به لشکر رو به رو نگاه می کرد. تازه از راهی دراز آمده بود، در اندیشه فرو رفت. به امپراتوری بزرگش اندیشید. روم، سرزمینی پهناور که به همراهی دو سردار دیگر «ژولیوس سزار» و «پومیه» بر آن فرمان می راندند و او فرمانروای بخش خاوری (شرقی) کشور بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران و دستیابی به گنجینه ارزشمند ایران و سپس گرفتن هند را در سر می پروراند. زر، مال و ثروت آرزوهایی که همه عمر در پی به دست آوردن آنها بود و هر چه می یافت حریص تر می شد. با لشکری بزرگ راهی ایران شد و اکنون او اینجا بود، در جلگه های میان رودان (بین النهرین)، در نزدیکی شهر حران با سپاه 42هزار نفری در حالی که مغرورانه سوار بر اسب بود به پیروزی های پیاپی روم می بالید.

این نخستین نبردش با ایران بود. به لشکر اندک ایران نگریست و با لبخندیتمسخرآمیز به خود گفت: «این است همه آن شکوه ایران که می خواهد مرا شکست دهد.»بدون آنکه به سپاهیانش هنگامه ای برای آشایش دهد دستور یورش را داد. در سویی دیگر فرمانده سپاه ایران در زمان اشکانیان (روزگار ارد اول یا اشک 13)، «سورنا» قرار داشت. جوانی آریایی، خردمند،نیکوچهره، دلیر و بلند بالا که پیشانی بندی بر سر بسته بود. سورنا استوار در صحنه پیکار ایستاده بود. رومیان یورش بردند. می پنداشتند که بار دگر افتخارات اسکندر تکرار می شود، ناگهان آوای طبل برآمد و سواره های ایران که پنهان شده بودند، بیرون آمدند و جنگ آغاز شد.

اندکی نبرد می کردند و سپس می گریختند و رومیان را به جایگاهی بی آب و علف می کشاندند، پس از آن، بازگشته و دوباره حمله می کردند. این روش جنگ و گریز، باهر تکرار شد. رومیان به شدت غافلگیر شده بودند و از بزارها و شیوه جنگی ایرانیان در شگفت بودند. شمار بسیاری از رومیان از پای درآمدندو فابیوس پسر کراسوس کشته شد. سورنا پیشنهاد گفت وگو داد و کراسوس به همراه او رفت.

رومیان به گمان اینکه (سورنا و سردارانش) را در محاصره گرفته اند به سپاهیان او تاختند و در این میان کراسوس کشته شد. و ان همه شکوه و پیروزی های پی در پی برا ینخستین بار شکست سختی خوردند. سورنا که بیش از 30سال نداشت یا سیاست و خرد خود نبرد را چنان پیروزمندانه به پایان رساند که بار دیگر نام ایران و ایرانی بر برگ دیگری از کتاب تاریخ نقش بست. کره زمین همچنان چرخید و در برگ برگ تاریخ پر شمار ایران، نام مردان و زنانی را نگاشت که برای هر ذره از خاکش در برابر دسیسه ها و نامردمی ها و در کارزارها جنگیدند و خون دادند ولی هیچ گاه تسلیم نشدند و نغمه آزادی سردادند.                                                                                                                                                                                      بر گرفته از روزنامه امرداد

داستان

می خواهم برایتان امروز بر عکس مطالبی که قبل نوشتم داستان تعریف کنم داستان مردمانی عجیب مردمانی از سرزمینی عجیب این داستان ، داستان سرزمینی ای بنام ناریا این رمدم عادت های عجیب و غریب دارند گذشته خودشون فراموش می کنند. که چه بودند، کجا بودند این مردم برای هر چیزی توجیه دارند هیچ موقع خطا ندارند همیشه درست اند وزیر مکتب خونشون وقتی بهش می گن مکتب خونه هاتون کثیف ، خراب می گه اصلا چنین چیزی صحت نداره، وقتی نشونش می دن می گه اطلاع نداشتم آخه شما قضاوت بکنید چنین چیزی امکان داره که یه وزیر اطلاع نداشته باشه و یا اطلاع داشته خودش نخواسته و بعد میگه از این به بعد شما اگر مکتبخونه ای پیدا کردید که ایطوری بود به ما خبر بدید با این شماره وقتی شماره رو داد و زنگ زدن شماره اش مسدود بود

. و یا وقتی این مردم اسب های آهنی شون که معروف بودن به ژوپ 054 خراب بود و آتیش می گرفت می گفتند درست نیست چنین اتفاقی نمیفته و بعد از کلی در گیری و کشته شدن خیلی از این مردم ناریا گفتند ببرید نمایندگی بعد از اینکه می بردند نمایندگی تازه بعد از کلی منت براشون درست می کردن که تا از نمایندگی خارج می شدن دوباره خراب می شدند، تازه یه چیز خنده دار تر از این مردم این اسب های آهنی رو که به این وضع می بینید و خیلی گران همین اسب هارو برای مردم های قبیله های دیگر بهتر ازرانتر می دادند.

چند روز پیش از مردم ناریا خبر رسید که یکی از رداسهای مهم مملکتی  اسب آهنی خود را خلاف پارک کرده بود گفتند چرا خلاف پارک کردی میگه کار داشتم چون کار داشت و چون رداس بود اشکال نداشت اسبشو خلاف پارک کنه.

در سالی که حرف از صرفه جویی می زدند و بابای مردم رو در آوردند که چرا صرفه جویی کگنید پیسه نمی دادند که باید صرفه جویی بشه خودشون توی مجلس لامپ های پر مصرف استفاده می کردند از اونا سوال کردندگفتند برای اینکه وقتی خبر نگار هامی آیند روشن باشه ایم تازه نمونه ای از این کارهای خنده دار و یا گریه دار بود شاید بعد تر از این مردم چیز های خندهدار بیشتر بگم.